الهی نامه گمنام بخش پنجم
ای غفار و بخشنده ؛
امروز 15/8/ 1388 ساعت 19:50 که در حال کتابتم ، کوله باری از غم و اندوه سینه هایم را می فشارد و بر پیمان شکنی خویش گریان هستم و اندوهناک ، بغض راه گلویم را بسته و از خویشتن خویشم مأیوسم به تو خدای غفور بخشنده و هدایتگر مهربا ن ، شکوه و گلایه دارم که یاریم کنی تا از اسارت عجب و غرور رها گردم .
بار الها ؛
توئی وفادار به عهد و پیمان و این گمنام است که هزار بار شرمنده و سر افکنده تر از دفعات قبل به نقض پیمانش با تو اقرار و اعتراف می نم اید و ند ای (یا ویلَتا و یا حسرَتا ) سر داده و مرتب می گوید ( اِنّی ظَلَمتُم لِاَنْفُسکُم ، اِلهی اَلْعفو اِلهی اَلْعفو اِلهی اَلْعفو ) .
خدایا ؛
در این دنیا گمنامم و غریب ، خانه و آشیانه ای بجز محبت و عشق به تو ندارم که اگر تو مرا ازدرگاهت برانی به کجا پناه آورم و از چه کسی یاری بجویم ؟
ای پناه بی پناهان ؛
و ای تنها چاره ی بیچارگان گمنامم و اسیر عشق تو ، مرا در آتش عشقت بسوزان و گرفتار آتش قهر و غضبت مکن .
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هرآنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنـم بر دیده تا دل گردد آزاد