الهی نامه گمنام بخش هفتم
خدایا ؛
یاریم کن تا دشمنان ترا خوشحال نکنم که تنها هدفت از خلقت انسان مقام خلیفة الهی است و آن را در لباس بندگی به صالحان و پاکان عطا کرده ای ، ای خداوندی که فریادرس بیچارگانی ، گمنام را جز رضای تو آرزوئی نیست و جز آغوش گرم و محبتت بی پناهگاه و آواره است ای ملجاء و پناه گاه بی پناهان .
آنکس که ترا شناخت جان را چه کند *** فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی و هر دو جهانش بخشی *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
خدایا ؛
تو عالم به تمام و آشکار و نهانی و از اندیشه و نیّت تمام گمنامان درگاهت از خودشان عالمتر و آگاهتری ، این بنده سرتاپا تقصیر گمنام ، عاشق جمال تو و شرمنده حضورت است و صادقانه اقرار میکنم که بنده ای بی ادب و ناسپاسم که بر خوان رزق کرم تو روزی می خورم و در حضورت گستاخانه دست به گناه می زنم و بی حیائی ام چنان فزون شده که حد و اندازه ای برایش نیست .
خداوندا ؛
با قدرت لایزالت گمنام را چنان تربیت کن که فقط رضایت ترا حاصل کند تا ای خداوند عالمیان ؛ مقام و منزلتت تو چنان رفیع و عظیم است که برایش حد و حصری نتوان رقم زد ، ای انیس مقربان و ای برتری بخش زیردستان ، فضل و کرمت را بر بنده گمنام نازل کن که چنین اربابی شایسته جود و احسانی عظیم است ، ای کریم و روزی دهنده بی منت .
بار الها ؛
اگر هدف از خلقت گمنام رسیدن به اوج قله کمال و بندگی ست پس او را قدرتی عطا کن که تحمل و صبرش در مصائب و گرفتاریها افزایش یابد و از عهده مشکلات و ناملایمات برآید ، که راهی طولانی در پیش دارم و کیسه همیانم خالیست .
خدایا ؛
گمنا م هم کور است و گمراه ، هم افسرده و خسته ، آیا بدون اذن و اراده تو توانی برای رسیدن به قله کمال و معرفت با چنین شرایطی طاقت فرسا دارد ؟ عاجزانه اعتراف می نمایم خیر ، نه تنها موفق نمی شود بلکه یقین دارم که هلاکتش حتمی و قطعی ست ، پس . « یا ذَالْجودِ و الْاِحسانْ یا قَدیم الْاِحسانْ » یاریم کن که بدون یاری تو هیچم و پوچ خداوندا ؛ تو از تک تک سلولهای جسمم به من نزدیکتری ، و هرکجا را نظاره میکنم مملو از وجود توست و گمنام جائی را خالی از وجود و جمال تو نمی بیند ، اگر اکنون قلم در دستانم می چرخد به اذن و اراده توست که تو بر هر کاری قادر و توانایی ای قادر توانا .